همه ي عمرم "پياده" بوده ام . نه غبطه خوردم بر سواره هايي که شتابان از کنارم مي گذشته اند ، نه دستي بلند کرده ام که سوارم کنند ، نه آنها بوق زده اند که: بيا بالا! ... آرام و نرم نرم ، راه خودم را رفته ام! ... گاهي سرخوش و سوت زنان ، گاهي غمين و سر در گريبان! ...
زندگي در کنارم جريان شتاب آلود خودش را داشته و من ، آرام ، راه خودم را رفته ام! ......
بله! درست است! گاهي هم خب دير رسيده ام به کساني و جاهايي! ... منکر اين نيستم! اما اين دير رسيدن ، يک موقع هايي خودش بخت من شده در "بر کنار بودن و مصون ماندن"! ...
نه دنبال "جاي پارک" ، کوچه هاي بيهودگي را دور صد باره زده ام ، نه جريمه هاي سنگين پرداخته ام بخاطر سرعت بيش از حد و رد شدن از چراغ قرمز و ورود ممنوع! ...
هيچ کوچه اي براي گذر نرم و بي صداي من ، عبور ممنوع نبوده .. و هيچ چراغ قرمزي مشمول حال من نمي شده! .... خلاصه ، نه مست رانده ام ، نه چپ کرده ام! .... گرچه مست هم بوده ام گاهي!
بگذريم! .. خواستم بعنوان يک عابر هميشه پياده بگويم ، اگر سواره از پياده خبر ندارد (که ندارد!) ، از همه چيزش ندارد! ... هم چيز هاي بدش ، هم چيزهاي خوبش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر