خب براي آدمي ، هر نقطه ی پاياني مي تواند یک شروع تازه هم قلمداد شود ... اگر منظور از نقطه ی پايان ، پایان زندگي او و خاتمه ی همه چيز نباشد ...
اگر چه هستند آدمهایی که هنوز پایان زندگی را پايان قطعی همه چیز نمي دانند و همچنان به بقاي روح يا هر چيزی که حامل فرديت بي همتاي ما و خاطرات و معلومات و نگرشها و احساسات ماست باور دارند . و قائل به انتقال آنچه ما را به عنوان يک فرد به خود ما و جهان پيرامونمان شناسانده ، به جهان يا جاي نامعلوم ديگري هستند . تلقي من اين است که اين اميد ترحم برانگيز آدمي براي بقا به هر قيمت و شکلي ، و این عطش رقت انگیز او برای زیستن ، وقتي با يک خود بزرگ بيني ابلهانه ترکيب مي شود ، همان خود بزرگ بینی که خواستار این است تا آدمی را در مقام محور و معنای هستی بنشاند ، به معاد اندیشی و باور به جاودانگي می رسد . خواسته ای که در نهايت همه ي باورهاي متافيزيکي و دینی در طول تاريخ از آن نشآت گرفته اند ...
اگر چه هستند آدمهایی که هنوز پایان زندگی را پايان قطعی همه چیز نمي دانند و همچنان به بقاي روح يا هر چيزی که حامل فرديت بي همتاي ما و خاطرات و معلومات و نگرشها و احساسات ماست باور دارند . و قائل به انتقال آنچه ما را به عنوان يک فرد به خود ما و جهان پيرامونمان شناسانده ، به جهان يا جاي نامعلوم ديگري هستند . تلقي من اين است که اين اميد ترحم برانگيز آدمي براي بقا به هر قيمت و شکلي ، و این عطش رقت انگیز او برای زیستن ، وقتي با يک خود بزرگ بيني ابلهانه ترکيب مي شود ، همان خود بزرگ بینی که خواستار این است تا آدمی را در مقام محور و معنای هستی بنشاند ، به معاد اندیشی و باور به جاودانگي می رسد . خواسته ای که در نهايت همه ي باورهاي متافيزيکي و دینی در طول تاريخ از آن نشآت گرفته اند ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر