۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

مه صورتی صبحگاهی!!


اينکه آدم خودش را با جليقه ي انفجاري هزار تکه کند ، انصافا خيلي حرف است . فروکاستن مطلب به اينکه: "اينها يک مشت ديوانه اند و افيون مذهب و ايدئولوژي عقلشان را زائل کرده .. و اینها فقط آدمکش اند و آدم کش با آدم کش فرقي ندارد! " ، از نظر من ساده انگاري دردناکی است . اينکه انسانی بدنش را و زندگي اش را تبديل کند به آخرين تيري که در ترکش دارد براي مبارزه و بيان اعتراض ، يا مقاومت در جنگ نابرابر و خونيني که در دنياي ترسناک ما بين آدميان در جريان است ، جاي تاملي ژرف دارد .

خنثي کنندگان بمب اصطلاحي دارند با عنوان "مه صورتي" و آنرا در مورد آدمهايي بکار مي برند که منفجر شده اند . چهار کيلوگرم تي ان تي که روي بدنت بسته شده ، در صورت انفجار ، مي تواند تو را تبديل کند به مه اي صورتي رنگ از ذرات بدن انسان!
از نظر من ، کسي که اين کار را با خودش مي کند فرق دارد با يک آدمکش معمولي (هه! ..آدمکش معمولي! چه ترکيب متناقضي!) من فکر مي کنم بين آدمکش با آدمکش همانقدر فرق هست که بين قرباني با قرباني هست . کشتن ديگران در حالي که همزمان داري خودت را هم به کشتن ميدهي (آن هم با تبديل شدن به تکه هایی اینگونه!) چيزي نيست که از يک جنون آني یا تمايل به خشونت روزمره حاصل آمده باشد . نسلها و قرنها نفرت و اعتراض پشت چنين عملي انباشته است . نفرت آدمي از آنچه بر سرش آمده . نفرت او از ناتوانی برای تغيير سرنوشتش . سرنوشتی که او اينگونه بر آن مي شورد تا از بقایای بدنش ، برای ما یک آبستره ی سیاه و هولناک بسازد تا شاید ما (به عنوان ببیندگان این نمایش) کمی از دیدن آن تکان بخوریم. 
.........

شاید کمی!  





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر